بچه اش روی شاخه گل سرخی نشسته بود، داشت بچه اش را تماشا میکرد که یکباره از خواب پرید و دستش را روی شکمش گذاشت که کودکی درونش نفس میکشید؛ وقتی خواب را برای پدرش تعریف کرد او در قرآن را باز کرد و گفت این بچه در راه امام حسین شهید می شود و شروع کرد به گریه کردند و گفت ای کاش من ان روز زنده باشم....
آری قران از سربازان خمینی خبر داد که ان روزها در گهواره های خود آرمیده بودند...
(به نقل از مادر شهید مجتبی مهدیه)