رودی میان مادر و فرزند جاری بود؛ مادر چادر به کمر می بندد تا فرزندش را از آن طرف رود بیاورد، بغلش میکند ولی به نیمه راه که میرسد خسته میشود و او را روی زمین میگزارد دوباره می خواهدفرزندش را بلند کند که کسی مانع می شودومی گوید: شما نمی توانی او را ببری اینجا کربلاست و او باید همین جا بماند...
پیکر احمد را هیچ وقت نیاوردند....مادر احمد میگوید: چندسال پیش چند تکه استخوان آوردند و گفتند این احمد است ولی من مطمئنم احمدم هنوز نیامده است.
(به نقل از مادر شهید احمد محمودی)