|
نام و نام خانوادگی شهید : محمود قادری نام پدر : غلامعلی تاریخ تولد : 1346/09/25 تاریخ شهادت : 1365/10/04 عملیات شهادت : کربلای 4 محل شهادت : جزیره ام الرصاص قطعه : 3 ردیف : 17 |
کلام شهید : |

خدایا بندة حقیرت به درگاهت آمده و از تو طلب عفو میکند. خدایا رفقایمان آمدند نزد تو، شهدا رسیدند به لقاء تو ولی ما در خَم اول هنوز ماندهایم. کوله باری پر از معصیت و گناه بر دوش داریم. ای خدا به جز تو کسی نیست که این کوله بار را سبک کند، اگر تو نیز دست رد به سینة ما بزنی وای به حالمان میشود.
خدایا، حالا که میبینم تا چندی دیگر بیش زنده نیستم، میخواهم درد دل کنم: خدایا، از کجا برایت بگویم از فقر مادی یا فقر معنوی گذشتهام. ای خدا، حالا که میخواهم بسویت بیایم، مرا قبول کن. خداوندا، زندگی مرا فریب داد، زرق و برق زندگی مرا شیفته خود کرد، حسین زمان ندا برآورد اسلام در خطر است، آمدند عزیزانی و با خون خویش نهال اسلامی را پا بر جا نگه داشتند. ای خدا من به عنوان بندة حقیرت آمدم تا حق این عزیزان را ادا کنم. خدایا، آمدم تا این بار سنگین مسئولیت خون شهدا را خوب ادا کنم، حالا که آمدم، خداوندا مرا دریاب. زندگی برایم تنگ است و دنیا برایم با همه زرق و برقش تاریک.
با سلام خدمت پدر عزیز و مادر گرامیم که همانند دو چشمانم دوستتان دارم، پدری که با رنج و مشقت فراوان مرا بزرگ کرد، مادری که شبها در کنار بسترم نشست و مرا مواظبت کرد ولی من هنوز نتوانستم یک دانه جو حق فرزندیاَم را به آنها اداء کنم.
پدر و مادر عزیزم اگر نتوانستم حق فرزندیم را ادا کنم مرا ببخشید، شما خیلی خوب حق والدینی را ادا کردید. انشاءالله مرا مورد عفو قرار میدهید. اگر خطایی از من دیدید مرا ببخشید، همیشه برای امام، امید امت و رزمندگان دعا کنید. مادر جان از قرآن فاصله نگیر، به برادرانم و خواهرانم نیز بیاموز راه حقیقت را همانگونه که به من آموختی. خواهرم پیام رسان خون من باش، بگو که فقط به خاطر رضای خدا رفتم و حال که خدا این فیض عظیم الهی را نصیبم کرد در مقابل او تسلیم میشوم.
برادر محصلم، بدان که شهدا همیشه کارهایتان را میبینند، پس کاری کنید که مورد رضای خدا و رضای آنها باشد. مبادا عملی را انجام دهید که موجب نارضایتی خدا شود و نتوانید جوابگوی خون شهداء باشید. همیشه در صحنه حضور داشته و فقط در خط امام حرکت کنید، این ضدانقلابیون منحرف که با درس خواندن میخواهند ضربه به پیکر جمهوری اسلامی بزنند را مهلتشان ندهید. معلم عزیز که درس واقعی را به من آموختی، سعی کن که درس واقعی را به دیگران بیاموزی، درس شهادت را، درس کسب رضای خدا را، درس واقعی مکتب اسلام را.
خدایا، حالا که میبینم تا چندی دیگر بیش زنده نیستم، میخواهم درد دل کنم: خدایا، از کجا برایت بگویم از فقر مادی یا فقر معنوی گذشتهام. ای خدا، حالا که میخواهم بسویت بیایم، مرا قبول کن. خداوندا، زندگی مرا فریب داد، زرق و برق زندگی مرا شیفته خود کرد، حسین زمان ندا برآورد اسلام در خطر است، آمدند عزیزانی و با خون خویش نهال اسلامی را پا بر جا نگه داشتند. ای خدا من به عنوان بندة حقیرت آمدم تا حق این عزیزان را ادا کنم. خدایا، آمدم تا این بار سنگین مسئولیت خون شهدا را خوب ادا کنم، حالا که آمدم، خداوندا مرا دریاب. زندگی برایم تنگ است و دنیا برایم با همه زرق و برقش تاریک.
با سلام خدمت پدر عزیز و مادر گرامیم که همانند دو چشمانم دوستتان دارم، پدری که با رنج و مشقت فراوان مرا بزرگ کرد، مادری که شبها در کنار بسترم نشست و مرا مواظبت کرد ولی من هنوز نتوانستم یک دانه جو حق فرزندیاَم را به آنها اداء کنم.
پدر و مادر عزیزم اگر نتوانستم حق فرزندیم را ادا کنم مرا ببخشید، شما خیلی خوب حق والدینی را ادا کردید. انشاءالله مرا مورد عفو قرار میدهید. اگر خطایی از من دیدید مرا ببخشید، همیشه برای امام، امید امت و رزمندگان دعا کنید. مادر جان از قرآن فاصله نگیر، به برادرانم و خواهرانم نیز بیاموز راه حقیقت را همانگونه که به من آموختی. خواهرم پیام رسان خون من باش، بگو که فقط به خاطر رضای خدا رفتم و حال که خدا این فیض عظیم الهی را نصیبم کرد در مقابل او تسلیم میشوم.
برادر محصلم، بدان که شهدا همیشه کارهایتان را میبینند، پس کاری کنید که مورد رضای خدا و رضای آنها باشد. مبادا عملی را انجام دهید که موجب نارضایتی خدا شود و نتوانید جوابگوی خون شهداء باشید. همیشه در صحنه حضور داشته و فقط در خط امام حرکت کنید، این ضدانقلابیون منحرف که با درس خواندن میخواهند ضربه به پیکر جمهوری اسلامی بزنند را مهلتشان ندهید. معلم عزیز که درس واقعی را به من آموختی، سعی کن که درس واقعی را به دیگران بیاموزی، درس شهادت را، درس کسب رضای خدا را، درس واقعی مکتب اسلام را.