|
نام و نام خانوادگی شهید : محمد محمدی نام پدر : مصطفی تاریخ تولد : 1341/09/05 تاریخ شهادت : 1365/10/04 عملیات شهادت : کربلای 4 محل شهادت : جزیره ام الرصاص قطعه : 5 |
کلام شهید : |

درود و سلام بر پدر بزرگوارم و با رحمت واسعه بر مادر عزیزم که با شیر حلال خود توانست فرزند خود را تا حدودی با اسلام آشنا نماید و خط سرخ شهادت را به فرزند خود نشان دهد.
بار خدایا چگونه تو را شکر کنم، با زبانم نمیتوانم تو را شکر کنم، ای خدا با وجودی که میدانستی بدم کمکم کردی به جبهه آمدم.
بار الها چگونه من میتوانم زنده باشم و نفس بکشم در حالی که همهی دوستانم پر کشیدند و به سوی تو آمدند و آنها را فراخواندی
بارخدایا من هم رضای تو را در این دیدم که به جبهه بیایم و آن وعده و پیمانی که شهیدانِ ما با تو بستند و تا آخرین قطرهی خون پای آن پیمان خود ایستادند و پیمان و وعدهی خود را در هیچ شرایط تغییر ندادند تا اینکه به سوی تو پرواز کردند، من هم ادامه دهم، خدایا از تو کمک خواستهام باز هم کمک میخواهم. قدرتهای استکباری بدانند که اگر ما را صدها و هزارها بار با بمبهای اتمی خود بکشند و با اذن خدا دوباره زنده شویم باز فریاد میزنیم الله اکبر، خمینی رهبر، الله اکبر، خمینی رهبر چرا که معلم ما حسین(ع) است و ما از او درس شهادت و درس زیر بار ذلت و خواری نرفتن و کشته شدن در راه اسلام و قرآن را انتخاب کرده و آموختهایم.
خدایا، به میدان مبارزه به فرمان رهبر عزیزم امام خمینی آمدم با دشمنان قوی که دولتهای بزرگ پشتیبان آنها بودند، پنجه در افکنم در حالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم، اما به اسلحه شهادت مجهز شدم و با قدرت و ایمان و عشق به میدان آمدم، عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خود گذشتم تا از قید و بندهای مادی آزاد گردم و بتوانم با عظمت روح سخن بگویم با سوزندگی عشق روشنی بخشم، با برندگی حقیقت به پیش بتازم، با غرش رعد، کلمهی حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم
خدایا با تازیانه برق، ظلمت این شب یلدا را بدرم و شب پرههای شب را برای همیشه کور کنم، با اسلحهی شهادت به میدان مبارزه بیایم تا با ابدیت و ازلیت به درجهی وحدت برسم، جز خدا چیزی نبینم و جز خدا چیزی نجویم و جز خدا چیزی نگویم و جز خدا تسلیم چیزی نشوم، خدایا من دلسوختهام، از دنیا وارستهام، از همه چیز خود دست شستهام و دیگر از کسی و چیزی بیمی ندارم و دلیلی ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را بر طاغوت بفروشم بله این تو هستی که باید دست عنایت را از من بر نداری به تو نیاز دارم و تنها از تو کمک میخواهم
همگام و همراه امام باشید نه از امام عزیز عقب بیفتید و نه جلو، همراه باشید خصوصاً این مسأله همراه بودن را، بیشتر دانشجویان و اهل علم باید رعایت کنند. دیگر اینکه سعی کنید فرزندانتان را مجهز به سلاح و صلاح کنید. یعنی اینکه هم علم قدیم را به آنها یاد بدهید و هم علم جدید. جملهای از امام مینویسم به امید آنکه همهی مردم ما سرمشق کار خود قرار دهند و آن جمله را به رئیسجمهور رجائی فرمودند که سعی کنید وظیفهی خود را انجام دهید اگر وظیفهتان را انجام دادید خوشحال باشید والا نه
بار خدایا چگونه تو را شکر کنم، با زبانم نمیتوانم تو را شکر کنم، ای خدا با وجودی که میدانستی بدم کمکم کردی به جبهه آمدم.
بار الها چگونه من میتوانم زنده باشم و نفس بکشم در حالی که همهی دوستانم پر کشیدند و به سوی تو آمدند و آنها را فراخواندی
بارخدایا من هم رضای تو را در این دیدم که به جبهه بیایم و آن وعده و پیمانی که شهیدانِ ما با تو بستند و تا آخرین قطرهی خون پای آن پیمان خود ایستادند و پیمان و وعدهی خود را در هیچ شرایط تغییر ندادند تا اینکه به سوی تو پرواز کردند، من هم ادامه دهم، خدایا از تو کمک خواستهام باز هم کمک میخواهم. قدرتهای استکباری بدانند که اگر ما را صدها و هزارها بار با بمبهای اتمی خود بکشند و با اذن خدا دوباره زنده شویم باز فریاد میزنیم الله اکبر، خمینی رهبر، الله اکبر، خمینی رهبر چرا که معلم ما حسین(ع) است و ما از او درس شهادت و درس زیر بار ذلت و خواری نرفتن و کشته شدن در راه اسلام و قرآن را انتخاب کرده و آموختهایم.
خدایا، به میدان مبارزه به فرمان رهبر عزیزم امام خمینی آمدم با دشمنان قوی که دولتهای بزرگ پشتیبان آنها بودند، پنجه در افکنم در حالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم، اما به اسلحه شهادت مجهز شدم و با قدرت و ایمان و عشق به میدان آمدم، عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خود گذشتم تا از قید و بندهای مادی آزاد گردم و بتوانم با عظمت روح سخن بگویم با سوزندگی عشق روشنی بخشم، با برندگی حقیقت به پیش بتازم، با غرش رعد، کلمهی حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم
خدایا با تازیانه برق، ظلمت این شب یلدا را بدرم و شب پرههای شب را برای همیشه کور کنم، با اسلحهی شهادت به میدان مبارزه بیایم تا با ابدیت و ازلیت به درجهی وحدت برسم، جز خدا چیزی نبینم و جز خدا چیزی نجویم و جز خدا چیزی نگویم و جز خدا تسلیم چیزی نشوم، خدایا من دلسوختهام، از دنیا وارستهام، از همه چیز خود دست شستهام و دیگر از کسی و چیزی بیمی ندارم و دلیلی ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را بر طاغوت بفروشم بله این تو هستی که باید دست عنایت را از من بر نداری به تو نیاز دارم و تنها از تو کمک میخواهم
همگام و همراه امام باشید نه از امام عزیز عقب بیفتید و نه جلو، همراه باشید خصوصاً این مسأله همراه بودن را، بیشتر دانشجویان و اهل علم باید رعایت کنند. دیگر اینکه سعی کنید فرزندانتان را مجهز به سلاح و صلاح کنید. یعنی اینکه هم علم قدیم را به آنها یاد بدهید و هم علم جدید. جملهای از امام مینویسم به امید آنکه همهی مردم ما سرمشق کار خود قرار دهند و آن جمله را به رئیسجمهور رجائی فرمودند که سعی کنید وظیفهی خود را انجام دهید اگر وظیفهتان را انجام دادید خوشحال باشید والا نه