|
|
نام و نام خانوادگی شهید : سیدمحمدعلی میردامادی نام پدر : سیدمجید تاریخ تولد : 1345/10/25 تاریخ شهادت : 1364/11/25 عملیات شهادت : والفجر 8 محل شهادت : فاو قطعه : 1 ردیف : 5 |
کلام شهید : |
خداوندا از سر تقصیراتم در گذر و مرا ببخش چون این مقدار عمری که از من گذشت بیشترش در غفلت بود و انشاالله که خداوند به ما توفیق دهد که راهمان را که باید همان خط مستقیم و خط امام باشد به نحو احسن طی کنیم، تا اینکه هم خدا از ما راضی شود و هم اینکه ارواح طیبه شهدا شاد گردند و از باریتعالی خواهانم که مرا از سربازان واقعی امام زمان قرار دهد تا گذشته خود را جبران نمایم. ما همیشه و در همه حال باید در حال شکرگذاری و تسبیح خداوند بوده و باشیم.
ما اکنون در زمانی قرار گرفتهایم که خداوند حجت را بر ما تمام کرده و نعمت بزرگی چون پیر جماران رهبر امت اسلام به ما داده تا ما را آزمایش کند. اکنون پیر جماران، خمینی بت شکن، امت خویش را به حق میخواند و بشارت مرگ ظالمان و مستکبران را میدهد، اکنون این فرمان جلوداری است که میگوید ای برادران، ای امت دلیر به پا خیزید و جوانمردانه به سوی جبههها هجوم آورید و بکوشید که جامه ذلت نپوشید که پیروزی از آن شماست. امروز روز جواب دادن به ندای امام است، روز پاسداری اسلام است، روز مقابله با کفر است، موقعیت این زمان از هر زمان دیگر حساستر خواهد بود.
پدر و مادرها، فرزندان شما امانتی هستند از طرف خداوند برای شما، پس هرگاه دین خدا احتیاج به نصرت و یاری داشت باید ابراهیموار آنان را در راه خدا بدهید و اگر این کار را کردید بدانید از امتحان پیروز و موفق بیرون آمدهاید و در سرای دیگر سرافراز و رو سفید هستید، البته این را هم یادتان نرود که خداوند میفرماید: انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب، به صابران بدون اندازه و حساب پاداش الهی داده میشود.
ای پدر و مادر رنجیدهام، نمیدانم با چه رویی با شما سخن بگویم چون نتوانستم دینی را که نسبت به شما داشتم ادا کنم اما این را بدانید که من در راه خدا میروم و انشاالله ذخیره شما هستم، شما خوشبختی مرا میخواستید و من خوشبخت شدم. همه انسانها میمیرند اما چقدر زیباست که انسان در راه هدفی مقدس جان خویش را فدا نماید هر وقت دلتان گرفت به یاد خانوادههایی بیفتید که چندین شهید داده و روح خود را با یاد خدا و توکل بر خدا تسکین دهید، مادرم شما هم خوشحال باش که در پیش حضرت زهرا (س) سر بلند هستی.
ای خداجویان و ای جوانانی که احساس مسئولیت میکنید، نظر به جبههها کنید، جبهه میعادگاه وارستگان خداجوست، راهیان جبهه پاسداران خون حسینند، ظفرمندان شهید تاریخند و پروائی از جان و سر ندارند که در کشته شدن و کشتن پیروزند و آنگاه که شهید میشوند همچو مولای خویش علی (ع) نجوای عاشقانه خویش را با خدا این چنین میآغازند ( فزت و رب الکعبه) و نیک میدانند که اول قدم از عشق، سر انداختن است.
ما اکنون در زمانی قرار گرفتهایم که خداوند حجت را بر ما تمام کرده و نعمت بزرگی چون پیر جماران رهبر امت اسلام به ما داده تا ما را آزمایش کند. اکنون پیر جماران، خمینی بت شکن، امت خویش را به حق میخواند و بشارت مرگ ظالمان و مستکبران را میدهد، اکنون این فرمان جلوداری است که میگوید ای برادران، ای امت دلیر به پا خیزید و جوانمردانه به سوی جبههها هجوم آورید و بکوشید که جامه ذلت نپوشید که پیروزی از آن شماست. امروز روز جواب دادن به ندای امام است، روز پاسداری اسلام است، روز مقابله با کفر است، موقعیت این زمان از هر زمان دیگر حساستر خواهد بود.
پدر و مادرها، فرزندان شما امانتی هستند از طرف خداوند برای شما، پس هرگاه دین خدا احتیاج به نصرت و یاری داشت باید ابراهیموار آنان را در راه خدا بدهید و اگر این کار را کردید بدانید از امتحان پیروز و موفق بیرون آمدهاید و در سرای دیگر سرافراز و رو سفید هستید، البته این را هم یادتان نرود که خداوند میفرماید: انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب، به صابران بدون اندازه و حساب پاداش الهی داده میشود.
ای پدر و مادر رنجیدهام، نمیدانم با چه رویی با شما سخن بگویم چون نتوانستم دینی را که نسبت به شما داشتم ادا کنم اما این را بدانید که من در راه خدا میروم و انشاالله ذخیره شما هستم، شما خوشبختی مرا میخواستید و من خوشبخت شدم. همه انسانها میمیرند اما چقدر زیباست که انسان در راه هدفی مقدس جان خویش را فدا نماید هر وقت دلتان گرفت به یاد خانوادههایی بیفتید که چندین شهید داده و روح خود را با یاد خدا و توکل بر خدا تسکین دهید، مادرم شما هم خوشحال باش که در پیش حضرت زهرا (س) سر بلند هستی.
ای خداجویان و ای جوانانی که احساس مسئولیت میکنید، نظر به جبههها کنید، جبهه میعادگاه وارستگان خداجوست، راهیان جبهه پاسداران خون حسینند، ظفرمندان شهید تاریخند و پروائی از جان و سر ندارند که در کشته شدن و کشتن پیروزند و آنگاه که شهید میشوند همچو مولای خویش علی (ع) نجوای عاشقانه خویش را با خدا این چنین میآغازند ( فزت و رب الکعبه) و نیک میدانند که اول قدم از عشق، سر انداختن است.



