|
|
نام و نام خانوادگی شهید : محمدرضا لطفی نام پدر : رحمت الله تاریخ تولد : 1350/08/25 تاریخ شهادت : 1365/09/19 عملیات شهادت : ماموریت و حوادث محل شهادت : جزیره مینو قطعه : 3 ردیف : 7 |
کلام شهید : |
خدایا دلم میخواهد برای از بین رفتن گناهانم به سختترین شیوه به شهادت برسم تا بلکه گناهانی که انجام دادهام از آن پاک شوم. اما خدایا میترسم این آرزویی که مدتها انتظارش را میکشم عملی نشود، خدایا دلم نمیخواهد که در رختخواب بمیریم، خدایا تو ارحم الراحمین هستی.
نمیدانم اینها که میگویند چرا صلح نمیکنیم، فکر این را نمیکنند این همه جوان برای چه شهید شدهاند؟ برای اینکه اسلام را یاری کرده باشند. آنها جنگ را به ما تحمیل کردند. صلح را هم میخواهند تحمیل کنند. اما کور خواندهاند. آیا فکر نمیکنند که اگر ما صلح کردیم صدام تجدید قوا میکند و دوباره به ما حمله میکند؟ کسانیکه این حرف را میزنند جواب این مادران و پدران شهید را چه میدهند؟ جواب بچه شهیدی که شب و نصف شب بلند میشود و سراغ پدرش را میگیرد چه میدهند؟ داغتر از آتش بر روی جگر مادرش میگذارند؟ شما جواب همسر شهیدی که یک هفته است ازدواج کرده را چه میدهید؟
آیا فکر کردهاید که این جانبازان انقلاب چه زجزهایی میکشند؟ آیا برای خودنمایی و کسب مقام به جبهه رفتهاند؟ جانبازی از ناحیه چشم ناکار شده است و الان بچه دارد؟ میگوید دلم میخواهد فقط بتوانم برای یکدفعه بچهام را ببینم. آیا شما جواب او را میتوانید بدهید؟ چه جوابی در برابر این عزیزان انقلاب دارید؟ بجز سکوت. شاید میگوئید که میخواستند نروند، پس اگر اینها نروند جبهه و جان خود را فدا نکنند، پس چگونه میتوانیم انقلابمان را به سراسر جهان انتقال بدهیم؟
از شما میخواهم به جبههها روی آورید و با آمریکا و عوامل آن بجنگید، اسلام را در سراسر گیتی برافراخته کنید. از پدر و مادر عزیزم میخواهم؛ که در فراق من گریه نکنید، البته میدانم که دلتان میسوزد و طاقت ندارید ولی تا آنجایی که میتوانید گریه نکنید که با گریه نکردن خود مشت محکمی به دهان استعمار جهانی زدهاید و تا میتوانید جبههها را یاری کنید. پدر و مادر عزیزم اگر برنگشتم حلالم کنید. مادر از زحمتهایی که برایم کشیدی و شب و روز به فکر من بودی و لقمه از دهان خود بازگرفتی و به من دادی ممنون هستم و امیدوارم مرا ببخشی. شما پدر عزیزم از زحمتهایی که در گرما و سرما در کوهها با سختیهای فراوان برایم کشیدی خیلی ممنون هستم و امیدوارم که در زندگی پیروز باشید.
نمیدانم اینها که میگویند چرا صلح نمیکنیم، فکر این را نمیکنند این همه جوان برای چه شهید شدهاند؟ برای اینکه اسلام را یاری کرده باشند. آنها جنگ را به ما تحمیل کردند. صلح را هم میخواهند تحمیل کنند. اما کور خواندهاند. آیا فکر نمیکنند که اگر ما صلح کردیم صدام تجدید قوا میکند و دوباره به ما حمله میکند؟ کسانیکه این حرف را میزنند جواب این مادران و پدران شهید را چه میدهند؟ جواب بچه شهیدی که شب و نصف شب بلند میشود و سراغ پدرش را میگیرد چه میدهند؟ داغتر از آتش بر روی جگر مادرش میگذارند؟ شما جواب همسر شهیدی که یک هفته است ازدواج کرده را چه میدهید؟
آیا فکر کردهاید که این جانبازان انقلاب چه زجزهایی میکشند؟ آیا برای خودنمایی و کسب مقام به جبهه رفتهاند؟ جانبازی از ناحیه چشم ناکار شده است و الان بچه دارد؟ میگوید دلم میخواهد فقط بتوانم برای یکدفعه بچهام را ببینم. آیا شما جواب او را میتوانید بدهید؟ چه جوابی در برابر این عزیزان انقلاب دارید؟ بجز سکوت. شاید میگوئید که میخواستند نروند، پس اگر اینها نروند جبهه و جان خود را فدا نکنند، پس چگونه میتوانیم انقلابمان را به سراسر جهان انتقال بدهیم؟
از شما میخواهم به جبههها روی آورید و با آمریکا و عوامل آن بجنگید، اسلام را در سراسر گیتی برافراخته کنید. از پدر و مادر عزیزم میخواهم؛ که در فراق من گریه نکنید، البته میدانم که دلتان میسوزد و طاقت ندارید ولی تا آنجایی که میتوانید گریه نکنید که با گریه نکردن خود مشت محکمی به دهان استعمار جهانی زدهاید و تا میتوانید جبههها را یاری کنید. پدر و مادر عزیزم اگر برنگشتم حلالم کنید. مادر از زحمتهایی که برایم کشیدی و شب و روز به فکر من بودی و لقمه از دهان خود بازگرفتی و به من دادی ممنون هستم و امیدوارم مرا ببخشی. شما پدر عزیزم از زحمتهایی که در گرما و سرما در کوهها با سختیهای فراوان برایم کشیدی خیلی ممنون هستم و امیدوارم که در زندگی پیروز باشید.



