|
نام و نام خانوادگی شهید : محمدحسن صالحی نام پدر : ابوالقاسم تاریخ تولد : 1347/11/28 تاریخ شهادت : 1363/12/21 عملیات شهادت : بدر محل شهادت : جزایر مجنون قطعه : 2 |
کلام شهید : |

خدایا لباس وصل بر تنم پوشیدی چه لباس نیکویی، تو سرور همه مردم و سرور منی، در دل من هواها و تمایلات پراکندهای بود آن دم که تو را یافتم، دل به تو بستم. اندوه من از خطاها و لغزشهای گذشته است و کالبد من پر است از بزرگترین دردها. آتش اشتیاق در درونم شعله میکشد و محبت در سودای دلم نهان است. اینک به زبان عذرخواهی به سوی تو آمدم، تو خود آگاهی از سوزهای باطنی من، دلم به عشق دوستان مسرور است و از یاد محبت آنان سرمست. ای چشم با بیم و وحشت در فراق دوستان اشک بریز زیرا اشک کلید حل مشکلات است و بسا چشمی که گریان است خداوند به او آرامش و آسایش بخشد.
برادر رزمندهام قدر موقعیتی را که داری بدان، تو یاور حسینی و بدان که در پشت جبهه پیرزنی با قدی خمیده و با دستی لرزان در پاکتی تمام هستی خود را که چند تخممرغ است و در جایی دیگر کودکی خردسال تمام پسانداز خود را با شکستن قلکش تقدیم به جبهه میکند و کارگری زحمتکش حقوق چند روز خود را به جبههها میفرستد، پس تو قدر خود را بدان و بدان که سرباز امام زمانی و یاور و هم رزم حسینی پس برادرم در سختیها مانند یاران و خود امام حسین مقاومت و ایثارگر باش.
و تو ای پدر و مادر عزیزم و مهربانم، شما برای من زیاد زحمت کشیدید که خود مقداری از آن را میدانم ولی من قدر شماها را نداشتم و این را به خوبی میدانم. از شما میخواهم که مرا حلال کنید، چون فردای قیامت من نه چیزی دارم که به شما بدهم و نه میتوانم در برابر خداوند بزرگ جوابگوی شما باشم پس مرا حلال کنید.
برادر رزمندهام قدر موقعیتی را که داری بدان، تو یاور حسینی و بدان که در پشت جبهه پیرزنی با قدی خمیده و با دستی لرزان در پاکتی تمام هستی خود را که چند تخممرغ است و در جایی دیگر کودکی خردسال تمام پسانداز خود را با شکستن قلکش تقدیم به جبهه میکند و کارگری زحمتکش حقوق چند روز خود را به جبههها میفرستد، پس تو قدر خود را بدان و بدان که سرباز امام زمانی و یاور و هم رزم حسینی پس برادرم در سختیها مانند یاران و خود امام حسین مقاومت و ایثارگر باش.
و تو ای پدر و مادر عزیزم و مهربانم، شما برای من زیاد زحمت کشیدید که خود مقداری از آن را میدانم ولی من قدر شماها را نداشتم و این را به خوبی میدانم. از شما میخواهم که مرا حلال کنید، چون فردای قیامت من نه چیزی دارم که به شما بدهم و نه میتوانم در برابر خداوند بزرگ جوابگوی شما باشم پس مرا حلال کنید.