|
نام و نام خانوادگی شهید : سیدعباس احمدی نام پدر : سیدحیدر تاریخ تولد : 1335/06/02 تاریخ شهادت : 1364/12/01 عملیات شهادت : والفجر 8 محل شهادت : آبادان محل خاکسپاری : تهران |
کلام شهید : |

شکر و سپاس خدای را که بر آدم منت نهاد تا خود انتخابگر راه خود باشد. در دوران زندگی، هر فردی یک روز امتحان می شود. هستند کسانی که از این امتحال الهی پیروز بیرون می آیند. سلام ای مادر و ای پدر عزیزم اکنون که به خواست خداوند تبارک و تعالی توفیق آنرا پیدا کردم تا در میدان امتحان الهی راه یابم امیدوارم در این راه فاتح و شاد و مسرور و در بازگشت با قبلی آکنده از شادی و نوای پیروزی بر لبانم نقش بسته و آغوشتان باز گردم
اکنون که کوله بار هجرت بستهام و خود را برای جهاد اصغر آماده کردهام امیداوارم که بتوانم در جهاد اکبر پیروز شوم و آنگونه که مکتب اسلام خواسته است بتوانم خود را سرباز جندالله بپرورانم. پدرم آیا از اینکه از وجود پر ثمر عمرت یک شهید پرورش یافته و در مکتب الهی بیرون آمده است افتخار نمیکنی؟ آیا از اینکه توانستهای در مهمترین برهه از زمان و آن هم در زمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون گرگهای عصر قرار گرفته است قربانی نا قابلی را اهدا کنی خرسند نیستی؟ اگر جواب مثبت است که درود خدا و رسول خدا بر تو باد که چه خوب اسلام را شناختهای و از امتحان الهی سربلند و فاتح بیرون آمدهای
مادر عزیزم خوب می دانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد. آیا حسین(ع) در زمین کربلا و زینب(س) در آن همه مصیبتها را فراموش کردهای؟ آیا فراموش کردهای که زینب چگونه فریاد حسین (ع) را در برابر جباران تاریخ اقامه کرد و طاغوتیان را رسوا نمود؟ می دانم که هر چند برایت خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینکه رسم آزرده نشود از شما یک خواهش دارم و آن اینکه هرگز قطره اشکی در چشمانت مشاهده نشود و خنده پیروزی و قبول شدن امتحان الهی بر لبانت نقش بسته و به خدای بزرگ اثابت کنی که آنچه دادهای تنها یک امانت بوده است چونکه من می دانم که مرگ با شرافت بهتر از زندگی با خواری و ذلت است ما که وارث راه حسینیم نباید زندگی با خواری را انتخاب کنیم. ما باید به دشمن بفهمانیم که مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین می دانیم
پدر و مادر من از شما نبودم بلکه امانتی بودم نزد شما. مرا قدرتی دیگر که مافوق تمام نیروهاست به صورت امانتی نزد شما گذاشته بود و حال آمد و امانت خود را پس گرفت. پس شما ناراحت بناشید بلکه باید خوشحال باشید که این امانت را بخوبی به صاحب اصلی اش برگرداندهاید. در خاتمه از شما حلالیت می طلبم امیداوارم که از بدی های من صرف نظر کرده و مرا ببخشید.
اکنون که کوله بار هجرت بستهام و خود را برای جهاد اصغر آماده کردهام امیداوارم که بتوانم در جهاد اکبر پیروز شوم و آنگونه که مکتب اسلام خواسته است بتوانم خود را سرباز جندالله بپرورانم. پدرم آیا از اینکه از وجود پر ثمر عمرت یک شهید پرورش یافته و در مکتب الهی بیرون آمده است افتخار نمیکنی؟ آیا از اینکه توانستهای در مهمترین برهه از زمان و آن هم در زمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون گرگهای عصر قرار گرفته است قربانی نا قابلی را اهدا کنی خرسند نیستی؟ اگر جواب مثبت است که درود خدا و رسول خدا بر تو باد که چه خوب اسلام را شناختهای و از امتحان الهی سربلند و فاتح بیرون آمدهای
مادر عزیزم خوب می دانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد. آیا حسین(ع) در زمین کربلا و زینب(س) در آن همه مصیبتها را فراموش کردهای؟ آیا فراموش کردهای که زینب چگونه فریاد حسین (ع) را در برابر جباران تاریخ اقامه کرد و طاغوتیان را رسوا نمود؟ می دانم که هر چند برایت خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینکه رسم آزرده نشود از شما یک خواهش دارم و آن اینکه هرگز قطره اشکی در چشمانت مشاهده نشود و خنده پیروزی و قبول شدن امتحان الهی بر لبانت نقش بسته و به خدای بزرگ اثابت کنی که آنچه دادهای تنها یک امانت بوده است چونکه من می دانم که مرگ با شرافت بهتر از زندگی با خواری و ذلت است ما که وارث راه حسینیم نباید زندگی با خواری را انتخاب کنیم. ما باید به دشمن بفهمانیم که مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین می دانیم
پدر و مادر من از شما نبودم بلکه امانتی بودم نزد شما. مرا قدرتی دیگر که مافوق تمام نیروهاست به صورت امانتی نزد شما گذاشته بود و حال آمد و امانت خود را پس گرفت. پس شما ناراحت بناشید بلکه باید خوشحال باشید که این امانت را بخوبی به صاحب اصلی اش برگرداندهاید. در خاتمه از شما حلالیت می طلبم امیداوارم که از بدی های من صرف نظر کرده و مرا ببخشید.