نوجوان بود؛ بچه های محل و بازار بزازی را جمع میکرد و به خانه پیر زنی به نام حج زهرا می آورد که قرآن به بچه ها می اموخت. با دستمزد خود از شاگردی کنار پدرش که بزازی داشت کیک و ساندیس برای بجه ها ی کلاس قران میخرید تا شوق شرکت در کلاس را پیدا کنند .
(به نقل از مادر شهید محمد رضا رحیمی)